صفحات

۱۳۹۰/۶/۱۳

از وکیل و وکیل بازی ما را تیر! تیر!

"از وکیل و وکیل بازی ما را تِیر! تِیر! ..." این فقط یک عبارت نیست که بر روی کاغذ سفید در مقابل چشم های شما افتاده است، این یک آواز است و فقط یک آواز هم نیست بل یک نعره است که از گلو نه از حلقوم یک توده فوران می کند. تودۀ که ساعت ها در عزای از دست دادن یک کرسی یک وکیل و خوشی آمدن یک وکیل دیگر در کرسی ولسی جرگه در سرک ایستاده و شاهد فوت هموطنش و رنچ های هموطنانش بوده است.
شاید این نعره و گونه های شبیه این نعره که البته در این روزها دارند بیشتر در افهام و تفهیم های توده یی  مروج می شوند، برای کسانی که نمی دانم به آنها چی اطلاق شود و از کدام نوع زبان در  تشریح و توصیف شان استفاده کرد، کلام های فاقد معنی اند که بر علاوۀ که ارزش استماع را ندارند حتی ارزش بیان را نیز ندارند.
اگر دموکراسی را با زبان توده ها تعریف کنیم، می توان تعریف "وکیل و وکیل بازی را " به دموکراسی داد. و اگر دموکراسی را با زبان به اصطلاح نخبه های افغانی تعریف کنیم، فقط می توان همان تعریف که ابراهیم لنکن رئیس جمهور اسبق آمریکا حدوداً یک و نیم قرن بیش به دموکراسی مبنی بر این که "دموکراسی عبارت از حکومت مردم، برای مردم و توسط مردم است" داده بود و حالا این نخبه ها طوطی گونه می سرایند، داد.
امر که باعث نگرانی در جامعه افغانستان شده و می شود، عبارت از عدم درک درست از زبان به اصطلاح نخبه ها توسط توده ها و عدم درک درست از زبان توده ها توسط به اصطلاح نخبه ها است. بخاطریکه تعریف نخبه یی دموکراسی برای توده فقط یک ردیف از کلمات می باشد که درک آن از عقل توده ها کمی بلند تر است و تعریف توده یی دموکراسی برای به اصطلاح نخبه های افغانی فقط چرند های اند که اول توهین به مادران و پدران دموکراسی و ثانیاً خیانت در حق دموکراسی اند.
البته به گفتۀ دکتور علی شریعتی؛ عدم درک درست بالمقابل فی مابین نخبه و توده یک امر کلی در تمام جوامع غیر از جوامع انکشاف یافته بوده و است، و این امر محدود در جغرافیایی سیاسی افغانستان نمی شود. البته جوامع که امروز شان بهتر از دیروز پار شان اند، برعلاوۀ که در عرصه مادی سرمایه گذاری نموده در عرصه های اجتماعی هم کوشش های را خرچ کرده اند. سعی ورزیده اند تا زبان نخبه را برای توده و زبان توده را برای نخبه قابل فهم کنند و به این دلیل هم است که در این جوامع دیگر نخبه دشمن توده برای توده محسوب نشده و توده هم مشتی مردمی بی ارزش برای نخبه ها محسوب نمی گردند.
شاید سوال واقع شود که حتماً هم در نزد کنجکاوها واقع خواهد شد؛ که سعی برای تقرب فی مابین نخبه و توده وجیبه کدام یک از طرفین  است؟ آیا نخبه ها باید کوشش کنند که زبان خود را مطابق به فهم توده ها عیار نموده و همچنان کوشش کنند که زبان توده ها را بفهمند و یا توده ها باید که کوشش کنند که فهم شان را بالا برده تا اول زبان توده ها را بفهمند و ثانیاً زبان شان را برای نخبه ها قابل فهم نمایند؟
بدون هیچ شک و تردید این وجیبۀ طرفین است که در سدد فهم جانب مقابل بر آمده و برای رفع سؤ تفاهم ها عرق بریزند. اما باز هم سوال واقع می شود که کدام یک از طرفین قادر است تا این وجیبه را به وجه احسن آن انجام داده تا پروسۀ تقرب سریعتر و خوبتر جامۀ عمل بپوشد؟ برمبنای چگونگی گذار جوامع که از حالت تفریق فی مابین نخبه و توده به حالت تقرب فی مابین نخبه و توده گذر کرده اند، نخبه ها بنا به توانایی علمی که دارند و بنا به این که قدرت حاکمه عموماً در دست آنها قرار دارد نسبت به توده قادر اند تا پروسۀ تقرب را بهتر مدیریت نمایند. بناً در افغانستان نیز نخبه ها نسبت به توده ها بیشتر مکلف اند تا حالت تفریق را به حالت تقرب در آورند.
پس؛ اگر دموکراسی را از عینک توده ها بنگریم و تعریف توده یی دموکراسی را معیار قضاوت قراردهیم، نعرۀ "از وکیل و وکیل بازی ما را تیر تیر!" در حقیقت مبین دلهرگی توده ها از دموکراسی به سبک افغانی بوده و بندش راه ها و شاهراه ها که معمولاً روزانه در گوشۀ از گوشه های افغانستان  به بهانه های از قبیل تظاهرات، تعصبات و تحصنات تجربه می شوند و باعث سیرآمدن مردم از این دموکراسی شده است. البته باعث سؤتفاهم نگردد که فی مابین دموکراسی واقعی و دموکراسی به سبک افغانی آن که امروز در افغانستان برای هر جنایت و خیانت اطلاق می گردد، فرق است.
غرض از نگارش این سطور؛ نقل قول قولهای شریعتی و یا صحبت از تفریق نخبه ها از توده ها نیست چون این وضیعت مانند آفتاب آفتابی است. بل هدف آن عدم توجه نخبه ها به نعره های توده ها است.
اوراق تاریخ افغانستان گواهی می دهند که توده ها در ابراز نظریات شان نسبت به سرنوشت کشور صادق بوده و آنچیزهای را که گفته اند عملی هم کرده اند، و عدم توجه به گفته های توده ها باعث خواهد شد تا طاقت توده ها طاق شده و کمافی سابق دست در عمل برند. طغیان های توده ها در مقابل نخبه ها در گذشته شگون خوب نداشته اند و بخشی از سیاه روزهای ما ناشی از عدم درست مدیریت این طغیان ها بوده اند.
عدم توجه به اصطلاح نخبه های افغانی به گفته های توده ها شاید ناشی از عدم درک درست آنها از توده ها باشد. به اصطلاح نخبه های ما با مقایسه خویش با توده ها به نتیجه اشتباه رسیده اند، چون گفتار اینها با اعمال شان تطابق نداشته و مطابق به مد و فیشن سخن می گویند و مطابق به مد و فیشن عمل می کنند و به همین دلیل هم است که چیزی را که امروز می گویند فردا برعکس آن عمل می کنند. ولی توده ها اینگونه نیستند آنها چیزی را که می گویند آنرا نیزعمل می کنند. و به این دلیل است که به اصطلاح نخبه های ما به گفته های توده ها تردید دارند و امید دارند که این گفته فقط مانند حرف های شان چند کلمۀ میان تهی باشند و توده ها نیز مانند آنها جرئت دست به عمل بردن را نداشته باشند. اما شما نخبه ها هستید که فقط گفتن را دوست دارید و با عمل کردن دشمنی دارید ولی آنها توده اند که مرد عمل اند و مرد عمل اند.

اختلاف در حلول ماه رمضان و شوال؛ و سرنوشت وحدت ملی و اسلامی ما

"ما همه برادر هستیم، خداوند فرموده که مؤمنان برادران هم اند، تفرقه در اسلام حرام است، الحمدالله شورای اخوت اسلامی داریم و شورای اخوت اسلامی ما انکشاف خوب داشته است، شورای اخوت اسلامی در اکثر نقاط افغانستان دارای دفتر ساحوی است، برادری و برابری در افغانستان حاکم است، جامعۀ ما مییتواند که نمونۀ خوب و مناسب برادری برای سایر جوامع اسلامی باشد و ..." اینها همه و همه شعارهای میان تهی است که مدعیان اخوت اسلامی در افغانستان هرازگاهی از عقب پرده های تلویزون داد میزنند و یا به عبارۀ دیگر، آنهای که گویا لگام وحدت ملی را در افغانستان در دست دارند و میتوانند که وحدت ملی را آنچان به شکل احسن آن در اینجا تأمین نماید که حتی آن بیتواند کاپی برای سایر جوامع اسلامی باشد، این عبارت  ها را شاعرانه ورد زبان می نمایند.
بدون هیچ شک و تردید؛  شیعه و سنی معقتد اند که خداوند یک است، رسول الله فرستادۀ برحق اوست، آفتاب هم یک است و قمر نیز، همۀ مسلمانان در یک ستاره زندگی میکنند و این ستاره یک قمر دارد که در اصطلاح عامیانه به آن ماه اطلاق میشود که چگونگی تقویم هجری قمری برمبنای حرکت آن در مدار کرۀ زمین تعین میگردد.
اما و اما؛ امروز روز اول عید سعید فطر است. سترمحکمۀ جمهوری اسلامی افغانستان با صدور اعلامیه رسمی، حلول هلال ماه شوال المکرم را  در افغانستان اعلان نموده است. رئیس جمهور نماز عید را باحضور مقامات بلند رتبه در قصر ریاست جمهوراقامه نموده است ولی ملاهای شیعه و در رأس ملا محسنی که گویا نگران سرنوشت وحدت اسلامی در سطح جهانی و نگران بروز اختلافات مذهبی در افغانستان بوده و است و عادتاً دوست دارند که در راستای زدودن تعصبات مذهبی عمر گرانبهای شان را ضایع نمایند، دست به تحصن زده و سوگند یاد کرده اند که الی فردا که روز دوم عید فطر باشند لب نجنبانند و به هیچ نوع غذا اجازۀ افتخار دخول در معده های شان را ندهند.
شاید نه بل حتماً این سوال در نزد مردم خلق شده است، که چرا آنهایکه نسبت به همه از اخوت اسلامی صحبت می کنند و شورای اخوت اسلامی تأسیس می کنند و مشترکات مذاهب را نسبت به اختلافات آنان کثیر می پندارند، در روز عمل که همانا روزهای دینی مسلمانان مانند عید سعید فطر و رمضان اند در گیرو تعصب می روند و نمی توانند و یا نمی خواهند که همۀ مردم افغانستان از شیعه و سنی مانند سایر جوامع اسلامی در یک روز حلول عید را تجلیل نمایند و وحدت اسلامی را که ورد زبان های کاذبان گردیده است، به نمایش بگذارند؟
جواب دادن به سوال فوق الذکر کاریست بسا مشکل و حتی درد سر ساز. چون این جامعه اخصاً طبق به اصطلاح دین گرایان چنان معصوم اند که منسوب نمودن هر نوع گناه ولو که چون آفتاب مشهود هم باشد به این طبقه ،عملی است بسا بد و مخالف مصالح علیای مردم افغانستان و دشمنی با وحدت اسلامی نه تنها در افغانستان بل در سطح جهانی، و یا به عبارۀ دیگر، فریب شیطانی است و کسانی که جرئت به میان گذاشتن آن را می نمایند، فریب دشمن را را خورده اند، از دشمنان پول گرفته و می خواهند که در ریشه اسلام تیشه زنند. و به بحث کشاندن این سوال در جهت در یافت جواب برای زدودن علل و عوامل آن کمی جرئت می خواهد و کمی هم قربانی.
هرکس می تواند که جواب خویش را داشته باشد ولو که جرئت و یا توان بیان آن را نداشته باشد. بنده حقیر و فقیر و سراپا تقصیر بحیث یک عضو این جامعه که همیشه بروز این چنین اختلافات دغدغۀ فکری من بوده اند، باور دارد که این اختلافات از خارج از مرزهای افغانستان آب می خورند. دول خارجی به هدف تأمین منافع شان در افغانستان دست به هر ریسمانی می اندازد. کسی مهمان خانه چینایی می سازد، کسی نهاد های جامعه مدنی را تمویل می کند، کسی انتحاری می فرستد و کسی هم مدرسه و مسجد می سازد. تمام این این اقدامات ولو در هر راستایی که باشد، اقدامات خصمانه است و خارجه یی ها برای ارضاع غریزه های منفعت جویانۀ شان بودجه می کنند و هیچ خارجه یی تشویش عدم رفع غریزه یی جنسی جوانان افغان را ندارد که مهمانخانۀ چینایی بسازد، و یا کدام خارجه یی تشویش حاکمیت مستبد را در افغانستان ندارد که برای جلوگیری از روی کار آمدن این چنین حکومت، نهادهای جامعۀ مدنی تأسیس نماید، ویا کدام خارجه یی تشویش روی قدرت آمدن حکومت کفار را در افغانستان ندارد که انتحاری بفرستد و یا کدام خارجه یی ترس کافر شدن مردم افغانستان را ندارد که مدرسه و مسجد بسازد. بل ترس همۀ خارجه یی ها به خطر افتادن منافع ملی شان اند که کسی برای زدودن این خطر، مهمانخانه می سازد، کسی نهاد جامعه مدنی می سازد، کسی انتحاری می فرستد و کسی هم مدرسه و مسجد می سازد.
اختلاف در آغاز ماه رمضان و ماه شوال در افغانستان که یک امر معمول شده و همه ساله تکرار می شود، ریشه در مداخلات خارجی دارد. خارجه یی ها برای به نمایش گذاشتن دست نشانده های خویش در افغانستان و زهر چشم نشان دادن به سایر رقبا و حریفان، فرمان صادر می نماید که عروسک های شان از امر حکومت سرباز زند و دَین داین را اداء نماید.
 شاید درک ریشۀ اختلافات به معنی دریافت علل باشد. اما  تنها تشخیص علل کافی نیست بل برای زدودن علل و عوامل  اختلاف، باید که کوشش نمود تا علل تشخیص شده از میان بر داشته شود. که چند راه حل ذیلاً پیشنهاد می گردد.
1.    دولت افغانستان بودجۀ لازم در اختیار مراکز دینی و متولیان این مراکز قرار داده تا آنها از کمک های دول خارجه یی بی نیاز شده و بی توانند که بدون پول های اجنبیان تأمین معیشت نمایند. البته این تجربه موفق هم بوده است، دولت آذربایجان بعد از فروپاشی رژیم کمونیستی شوروی و استرداد استقلال، برای مراکز دینی پول کافی تخصیص داده و توانست که دست ملاهای قُم را از مداخله در امور آذربایجان کوتاه سازد.
2.    برای تعین روزهای دینی مانند حلول ماه رمضان و ماه شوال المکرم، یک نهاد تحقیقی مستقل از مداخله های خارجه یی ها تأسیس نماید تا این نهاد بدون تقلید از عربستان و یا ایران مستقلانه حلول و یا عدم حلول ایام دینی را تشخیص تا همۀ مردم افغانستان بنابر فتوای این نهاد به استقبال تجلیل از ایام دینی شان بروند.
3.    دولت افغانستان سعی بورزد که ستون های پنجم دول خارجی را با ارایه اسناد افشا سازد تا مردمی که الی امروز کورکورانه از دستورات آنها پیروی می کنند، نسبت به آنها باور شان را از دست دهد. و دستورات و فتاوی آنها در جامعه مؤثر واقع نگردند.
4.    سکوت دولت افغانستان در قبال اقدامات متعصبانۀ اشخاص که فوقاً هویت شان به شرح گرفته شد، اصلاً غیر قابل قبول است. و دولت افغانستان مکلف است برای حفاظت وحدت ملی اقوام و اتحاد مذاهب اسلامی، در قبال کارشکنی های این گونه اشخاص و نهادها اقدام جدی نموده تا فرهنگ وحدت گرایی در افغانستان تأمین گردد.
5.    دولت افغانستان و نهادهای مربوطه باید کوشش نماید تا به مردم آگاهی داده و مردم بی توانند در چنین مواقع خود خیر را از شر تفکیک نموده و علیه دسیسه های متعصبانه برخیزند.
6.    از همه مهمتر؛  مردم می توانند که نسبت به هر نهاد دیگر در زدودن این چنین اختلافات مؤثر واقع شوند و دست و آستین را بالا زده و در راستای وحدت ملی و اسلامی شان کوشا باشند.
من مطمئن هستم که قلوب تعداد کثیری از مردم امروز نسبت به بروز این گونه اختلافات درد دارند و شدیداً و جداً دارند می کوشند که این اختلافات روزی پایان یابد و همۀ مردم افغانستان در یک روز، ایام شان را آغاز نمایند و در یک روز پایان دهند.