صفحات

۱۳۸۹/۱۲/۹

ولسی جرگه را خنثی کردند

اصل تفکیک قوا یکی از اساسیترین اصول دول مردم سالار است. و  تفکیک قوا در لابلای قانون اساسی افغانستان  صریحاً تسجیل گردیده است و کلاً زمانیکه قانون اساسی هریک از قوای ثلاثه افغانستان را به تعریف میگیرد، واژه "مستقل"  بارزترین واژه جمله است که نسبت به سایر همردیف هایش  مجذوبتر میباشد. اما بنا بعضی از دلایل از جمله ذیقی بحث از بحث مفصل در مورد تکفیک قوا میپرهیزیم.
پارلمان حال حاضر افغانستان دومین پارلمانی است که مردم افغانستان بعد از آغاز فصل نوین  تجربه میکنند. پارلمان اول درطول و عرض پیش از چهار سال عمرش فراز و نشیب های بیشماری را پیمود اما نقطه اعظمی تحولات پارلمان زمانی رقم خورد که اکثر نمایندگان پارلمان در مقابل خواستهای نامشروع حکومت ایستادند. مثال بارز این حکایت عبارت از رد صالحیت دادفر اسپنتاوزیر وقت امور خارجه و استاد اکبر وزیر اسبق عودت مهاجرین  میباشد. حامد کرزی رئیس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان رد صلاحیت وزیر عودت مهاجرین را پذیرفت اما استیضاح و ردصلاحیت وزیر امور خارجه را غیر قانونی شمرده و بر تصمیم ولسی جرگه خط بطلان کشید. معضله در اینجا پایان نیافت و هر دو جانب تا زمانهای زمان در حق یکدیگر توهین های بیشماری را روا داشتند .این عمل حکومت صریحاً ناقض اصل تفکیک قوا بود .
قصه پارلمان اول قهرمان داستان ما نیست بل هدف از نگاشتن این سطور صحبت چندی پیرامون نقش رئیس فعلی ولسی جرگه در تصامیم این جرگه و قوت و موثریت این تصامیم در مقابل سایر قوا اخصاً قوه مجریه میباشد.
با وجودیکه  روئسای مجلسین شورای ملی دارای قدرت اجرایی  آنچنانییکه  روئسای سایر قوا خصوصاً حکومت برخوردار اند،  نیستند اما  صلاحیت و اتوریته کرسی ریاست ولسی جرگه را هم نباید که دست کم گرفت. ولی فراموش نباید کرد که شخصیت، گذشته، وابستگی گروهی، قومی و لسانی، توانای شخصی و روابط با افراد و گروه های خارجی و داخلی روئسای مجلسین اخصاً رئیس ولسی جرگه در قوت و موثرت تصامیم مجلسین  بدون تأثیر نمیباشند.
آقای ابراهیمی  رئیس ولسی جرگه دوم از شهرت، قوت و روابط ضعیف نسبت به یونس قانونی رئیس ولسی جرگه اول برخوردار میباشد. بناً احتمال موثریت تصامیم ولسی جرگه با در نظر داشت مشخصات رئیس آن نسبت به دوره گذشته کم رنگترجلوه می نماید. ضعف ولسی جرگه گذشته در مقابل حکومت برعلاوه که روند حکومتداری خوب را مختل کرد- باعث نا امیدی مردم نسبت به نمایندگان شان هم گردید. و اگر ولسی جرگه فعلی در انجام وظایف محوله نسبت به ولسی جرگه اول ضعیفتر هنرنمایی کند. دیگر  باید که محل تدفین و تکفین اعتبار و اعتماد مردم را نسبت به نمایندگان شان تشخیص و برای مراسم فاتحه آنها آمادگی گرفت.
حامد کرزی که برای جلوگیری از رسیدن قانونی به کرسی ریاست ولسی جرگه طرح های سرخ و سفید زیادی ریخت و کارهای بیشماری کرد، برای نشاندن یک شخص ضعیف و خنثی هم در کرسی ریاست ولسی جرگه  از راه اندازی کمپاین های متعددی دریغ نکرد که در اخیر هم موفق به پوشاندن جامه عمل بر تن استراتیزی های مخالف ستیزش گردید.
حالا نوبت، نوبت تمام نمایندگان مردم است که در کنار هم بی ایستند و در کارهای خیر موافق همدیگر و در کارهای شر مخالف هم باشند. ولی آنچنانی که گذشته اکثر عالی جنابها بیان میکند، احتمال این کار مشکل و حتی ناممکن خواهد بود اما اگر من وتو اینچنین شویم، آنها را آنچنان خواهیم کرد.

یک ازبک رئیس ولسی جرگه شد!

افغانستان کشوری قوم گرا و قبیله سالار است. کسی میتواند در این سرزمین در شیر جوی غوطه بیخورد که از ناوه قوم بزرگ و قبیله اعظم بر زمین ریزد. گذشته افغانستان در میان شهادت نامه کسانی خاص پیچده است و  اوراق تاریخ فرمایشی ما که از کتب مکتب آغاز و به کتب فخر فروش ختم میشود، آئینه تمام نمای کسانی خاص اند و سایرین در پس پرده این آئینه نقش ایفاء میکنند.  نمایندگان ملت، پارلمان دوم را با این پیش فرض آغاز کردند و مصمم بودند که که از شیره و شربت آن دعاییه بی سرایند و با یک دعای پیر خرابات افغانستان، فاتحه شورای ملی را بیخوانند.  اما برخلاف میل داستان سرا، مسیر قصه عوض میشود و قهرمان ها به بن بست رسیدند.  غَُم غُم بگو مگوها از کوچه و پس کوچه کابل گوش ها را می آزارُُد کسی تفسیر سفید و دیگر هم تفسیر سرخ کرد ولی هر دو آنچان به صحت گفته های خویش ایمان داشتند که گویا آیه های آسمانی اند. دیگران فرصت را غنمیت شمرده و دست و آستین بالا زدند و یکی پی دیگر قدم رنجه نموده و میدان قشتی ولسی جرگه افتخار بخشیدند و قشتی گرفتند اما هیچ  کسی برنده مدال طلا نشد جون مدال طلا در میان شرط نیک اوتی قایم شده بود و کسی میتوانست که قهرمان شود که حریفان را بایک نک اوتی بر تشک کوبیده و با گرفتن حد اقل 126 رای  قهرمان شود.
ولی ناگهان طالع مردم افغانستان بٍِِل کرد و عقل وکلا خط داد . فهمیدن این راه را که دارند میروند به ترکستان میرود. همه در سدد نجات شدند هرکسی چیزی گفت اما کسی که کمیته را پیشنهاد کرد در دماغ سایرین شیرین آمد. کمیته تشکیل و کمیته گراها هم مؤظف به نجات کشتی افغانستان شدند کمیته چرند و پرند بسیار بگفت اما همه دل را دل شیر تصور نموده و به اصطلاح سفر عشق کردند برای راه حل سوم  کارت سبز جنباندند اما شوخکِ که گمان میرفت به اصطلاح ما تلویزون گراها ریموتش از خارج  پارلمان سویچ میشود، به یاد فرموده های دشمنان دین و دنیایی مردم بی افتاد  و آن فرموده ها را بلبل وار بی سراید و چیزیی را بگفت که باید اصلاً به حیث یک نماینده مردم شریف افغانستان جرئت فکر کردن را در آن باب  نمیداشت  اما کار از کار گذشت و جمعی که گویا نمایندگان کسانی اند، پتو را تکانده و میدان قیمار را ترک کردند دیگران که خویش را بازنده میدان مردها و مردانگی ها دیدند، رفتند و عذر کردند و شوخک را معذور پنداشتند.
ادامه بیماری ولسی جرگه ضرب گپ مفت شد ودیگر هیچ کسی حتی بیکار ها هم علاقه تحلیل و تفسیر این وضع را نکردند و تحلیل و تفسیر وضع ولسی جرگه را بایکوت نموده و بیننده های تلویزون های پر بیننده،  تلویزون های بدون مفسر و تحلیل گر را تجربه کردند.
بنده حقیر و فقیر و سرا پا تقسیر زمانیکه شنید و دید که یک برادر ازبک رئیس ولسی جرگه شد، اشک در گلویش حلقه زد ودر دلش برای او ومردم افغانستان کف زد و گفت روزنه که امروز از پارلمان برای افغانستان  تاریک نور می آورد، روزنه یی است بسا مقدس و خداوند به روی تمام حبیب هایش این روزنه را عمر حضرت خدر دهد. بعضی از خویش گرایا میگوید که " خدایا شََری را بیشوران که در خیر ما باشد." و در حقیقت شر که در پارلمان بشورید در خیر مردم افغانستان تمام شد. آنهایکه قبل از قبل رئیس شده بودند، خوشبختانه که قبل از رسیدن به صندلی ریاست خلع صلاحیت شدند و آروزوی ریاست را با خود در گور خواهند بردو یا به اصطلاح ما اطرافی ها این آرزو تا زمانیکه زنده باشند در گوشت هایشان خواهد بود و زمانیکه بمیرند در استخوان هایشان نقش خواهد بست.

مهره های سوخته

   اوضاع و احوال حال حاضر  جهان عرب گویای این حقیقت است که مهره های دست نشانده غرب در جغرافیایی سیاسی اعراب دیگر  ارزش داد و ستد را ندارند و باید که از  صحنه سیاست کنار گذاشته شوند.
   قذافی بیش از چهار دهه است که در کرسی ریاست جمهوری لیبیا فرش پهن کرده، حسنی مبارک حدوداً سه دهه است که بر گرده های مصری ها تحمیل شده و اهل سعود هم از زمان عرض وجود نمودن جغرافیای سیاسی بنام " عربستان سعودی" حاکمان بی چون و چرای این مملکت بوده اند. اما و اما از زمان آغاز شورش های گویا خود جوش مردمی از شاخه شمالی آفریقا سوال های متعدد در اذهان آنهایکه نسبت به این چنین موضوعات حساس اند، ایجاد شده که یکی از پر دغدغه ترین سوالات این  است :  چرا حامیان غربی این دول در طول و عرض چندین دهه از موجودیت این دول مستبد و دولتمردان منفور  با تمام توان در مقابل خطرات که از آدرس مردم و دول خارجی به آدرس آنها نشانه میرفتند، حمایه نمودند؟ ولی حالا گذشته کاملاً فراموش شده و قرار است که قصه های جدید و متفاوت برای سرنوشت آینده  جهان عرب با قهرمان های متفاوت اما عابر همان پیاده رو که بن علی و مبارک رفتند و دیگر ها هم مانند قذافی، ابن سعود، ملک عبدالله، محمود عباس و... دارند حالا میروند، نبشته شوند.
   مطمئناً هر کسی جواب برای این سوال دارد که طبعاً این جواب ها فقط یک جواب نخواهند بود چون هرکسی را دیدگاه است متفاوت نسبت  سایرین.
   در گذشته ها این نظر غالب بود که غلام ها تا زمانی برای  بادارها و سردارها غلام خواهند بود که خودی غلام، غلامی را قبول کنند و حلقه غلامی را در گوش  نگهدارند. اما امروز بر عکس، با وجودیکه غلام ها با گذشت زمان  بر علاوه که مصمم برای انداختن حلقه غلامی از گوش نیستند بل حلقه های بیشتر غلامی را در گوش  می آویزند ولی این بادار ها و سردار ها اند که شرط و شروط بیشتر از بیش و پیش وضع میکنند و از غلام ها بر علاوه آویختن یک حلقه و چند حلقه در گوش، خواستار رفع نیاز های اند که حتی از حدود و ثغور توان آنها  هم خارج اند. یکی از مهمترین و اساسیترین خواستهای باداران و سرداران، موجودیت محبوبیت غلام ها در قلوب مردم است و با تمام توان از همه قدرت های مادی و معنی استفاده میکنند تا به این خواست شان جامه عمل بیپوشانند ولی اوضاع و احوال حال حاضر جهان گواه این حقیقت اند که جایی برای محبوبیت و مقبولیت غلامان حاکم نما در قلوب مردم جر نشده و هر لحظه احتمال میرود که کوچکترین حادثه باعث برانگیختن شور مردم گردد و مردم هم کاری کنند که تمام سرمایه گذاری های باداران و سردارن ضرب صفر شده و حکام بر مسند قدرت های جهان عرب تکیه زنند که نتواندد مانند غلامان حال حاضر خدمت دربار و درباری ها را کنند.
   حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع مصر از زمانی رسیدن به کرسی ریاست جمهوری  عهد خدمت برای غرب و اسرائیل بست و سیاست های غرب گرایانه، اسرائیل پرستانه و فلسطین ستیزانه انور سادات خلفش را پیروی نمود و حتی پا را از گلم که سادات با امضای قرارداد صلح با اسرائیل در کمپ دیوید پهن کرد، فراتر گذاشته وبر علاوه که در سیاست های داخلی گوش به فرمان های خارجی داد و دست غضب بر سر آنهای کوبید که خلق خوش با سیاست های غرب و اسرائیل در منطقه نداشت، در سیاست خارجی هم پیرو واقعی سیاست ها واشنگتن و طل آبیب لقب گرفت که بزرگترین نمونه آن اتحاد مصردر جنگ علیه فلسطین و فلسطینی ها با اسرائیل است. در این جنگها، مصر بر علاوه که دست جسد از پا در آمده فلسطینی هار نگرفت تا به اصطلاح ما افغان ها کاری جوان مردانه کند، در دیوار خویش را بر روی فلسطینی ها بست تا سریعتر از پا در آیند.
   بن علی در تونس و قزافی هم در لیبیا با وجودیکه کاری نکرد تا مانند حسنی مبارک اعتماد دوستی غرب و اسرائیل را  کسب کنند اما جرئت کاری را هم نداشتند تا حب مردم و عضب غرب و اسرائیل را بی شورانند. قزافی مرد احساسات و عواطف بود گاهی در مکانی غیبت غرب را میکرد و گاهی در قصر شالیزه پاریس خیمه صحرایی اش را به نماد فرهنگ عربی می آویخت و گاهی خویش را رهبر انقلاب و انقلابی میپنداشت. انقلابی که برای همه بیگانه بود و کسی نمیدانست که در کجا گل  این انقلاب  به آب رفته است.بن علی میلون ها دالر در حسابات خویش هایش وارز نمود اما وجودش دررأس حکومت ناپایدار نعمتی بود آماده در طاق بالا برای روز مبادا تا  در روز موعود مثال باشد برای سایرین که مثالی هم شد و با خلع ید او از قدرت، سایر همردیف های او که دیگر همه سوخته بودند از قدرت خلع شدند و همه در کنار بن علی به ذباله دانی تاریخ رفتند.
   در سایر کشور های عربی هم دول و دولتمردهای که حبی در قلوب مرد شان داشته باشند، نیست. اکثر این دول ها دولتمردها سالهای سال است که بر گرده های مردم تحمیل شده اند. اخبار مبین بر شورش های مردمی از کشور های یمن، اردن، بحرین و الجزایر هم گاهی مخابره شده و میشوند اما که گویا این شورش ها جدی گرفته نشده بل باداران و سرداران منتظر نتایج شورش های مصرو تونس نشسته اند تا بعد از آن سرنوشت بحرینی ها، یمنی ها، الجزایری ها، اردنی ها و حتی سعودی ها را  تعین کنند.
   میخواهم که این گفتار نه چندان سنجیده را با این کلام اختمام بخشم که تاریخ فقط یک تاریخ نیست بل تاریخ میتوانند همه چیز شود آنچنانیکه است و اگر تو میخواهی که مبارک، بن علی، و  قزافی ثانی نشوی  و یا همسرنوشت های آنها نباشی پس کار کن که اینها نکرده اند و کاری نکن که اینها کرده اند.

خشونت؛ پدیده غیر مطلوب

خشونت فی النفسه چیزی غیر مطلوب است و عموماً مورد نکوهش چیز فهمان بوده است . اما اوراق تاریخ بشر شاهد این حقیقت است که خشونت در طول و عرض تاریخ به حیث یک وسیله مورد استفاده بوده و وضیعت حاکم جامعه بشری امروز  حاکی از این امر است که حتی امروز هم،  این پدیده  مورد استفاده برای برآورده شدن اهداف دارد.
آنانیکه در سدد نفی خشونت بوده اند برای نفی این پدیده منحوس بسا چیزهای دیگری را به عنوان بدیل  تجویز نموده اند که یک از این بدیل های مهم و مورد قبول تمام دول دموکرات و معتقد به اصالت مردم عبارت از حرکتهای مدنی میباشد. حرکتهای مدنی برای استحقاق حقوق و برآورده شدن اهداف دارای انواع گوناگون بوده اما مهمترین آن؛ "تظاهرات مسالمت آمیز" میباشد و ماده سی و ششم قانون اساسی نافذه سال 1382 افغانستان  بیان اینکه:" اتباع افغانستان حق دارند برای تأمین مقاصد جایز و صلح آمیز، بدون حمل سلاح، طبق قانون اجتماع و تظاهرات نمایند."،  تظاهرات و اجتماعات را حق مردم دانسته و اجازه داده است که مردم میتوانند بدون حمل سلاح برای تأمین اهداف جایز شان به طور مسالمت آمیز به سرکها ریخته و یا دست به تشکیل اجتماعات زنند.
اما تظاهرات به عنوان یک وسیله قانونی برای برآورده شدن اهداف در جوامع مؤثر است که در آن جوامع  چیزی بنام افکار عمومی شکل گرفته باشد و دولت حاکم هم معتقد به اهمیت افکار عامه بوده و افکار عمومی هم قادر به خلع قدرت حاکم در صورت عدم توجه دولت به خواستهای شان باشد .
در افغانستان که سالهای سال در بند یوغ استبداد داخلی و منازعات میان گروهی بوده و مردم با خشونت حس همنشینی دارد و افراد و سازمانها برای رسیدن به اهداف شان، از خشونت و کودتا کار گرفته اند، تظاهرات و اجتماعات مسالمت آمیز کاملاً غریبه بوده و تا فی الحال جای در افکار عامه ما آنچنان که باید میداشت ندارد بنا به همین واقعیت تلخ اما انکار ناپذیر، با وجود تظاهرات صدها هزارنفری سال 1387 مردم افغانستان در اعتراض به حمله کوچی نماها در مناطق مرکزی افغانستان و تظاهرات و اجتماعات متعدد دیگر در طول این سالها اینهم بعنوان یک اعتراض در قبال حمله کوچی نماها و به هدف تطبیق ماده چهاردم قانون اساسی مبنی بر اسکان کوچیها، تا حال حاضر این معضله پایان نیافته است و امکان استمرار آن در سالهای آینده دارد میرود. که خشونتهای 22 اسد سال 1389 در غرب کابل یکی از پیامدهای عدم حل و فصل این مشکل و توجه دولت به این معضله میباشد البته این هم یک امر قابل تأمل است که شاید یک تعداد سؤاستفاده گراها با سؤاستفاده از این معضله، هیزم آور این آتش باشد اما بزرگترین دلیل خشونتهای 22 اسد سال جاری غرب کابل را میتوان در عدم توجه دولت به تظاهرات و اجتماعات مسالمت آمیز مردم برای حل و فصل این مشکل، خلاصه کرد.
گذشته از دیدهای سیاسی که جناح ها به عدم توجه آنچانی دولت برای حل این مشکل دارد، بزرگترین دلیل  سهل انگاری دولت در قبال این مشکل، عدم شکل گیری افکار عامه در کشور میباشد که در صورت موجودیت این پدیده مقدس، تظاهرات میلونی مردم عاری از تأثیر بر افکارعامه نخواهد میبود که با این حال میتوان از مجرای افکار عامه بر دولت فشار آورد تا اهتمام بیشتر بر اینگونه موضوعات داشته باشد.
آتش زدن دکانها، پاره پاره نمودن عکسهای کاندیدها و حمله بر اماکن عامه و خاصه را به هیچ عنوان نمیتوان به آوردن دلیل فوق الذکر، توجیه کرد و وضییعت 22 اسد سال جاری به هیچ عنوان قابل قبول برای مردمی که علمبردا فصل نوین دموکراسی اند، نیست. اما آنانیکه عملاً به این وضع غیر مطلوب جامه عمل پوشانده اند و ده ها قربانی در پیشگاه این اعمال قربانی کردند نیز قابل تقبیح نیست چون اینها، آنهای نیستند که از اینگونه وضیعت سود میبرند بل اینها، آنهای اند که از احساست پاک شان توسط بسا سؤاستفاده گراها سؤاستفاده شده و ناآگاهانه به هدف برآورده شدن اهداف شان علیه خویش قیام کرده اند پس باید برای جلوگیری از تکرار این گونه فجایع در آینده ها، برای آنانیکه عملاً این وضع را رقم زدند، آگاهی داد وبرای آنانیکه آگاهانه این وضیعت را سازماندهی نموده اند هم مجازات.

باید رأی داد اما برای کی؟:

قرار است که مردم افغانستان یکبار دیگر برای بار چهارم در بیست و هفتم سنبله سال جاری (1389) به پای صندوق های رأی رفته و مکرراً رأی دادن و رأی گرفتن را تمرین و دموکراسی هم را تجربه نمایند.
اما آنچه که امروز دارد این مردم را آزار میدهد تعدد بیش از حد و حصر نامزد وکلای ولسی چرگه این دور انتخابات  میباشد. البته تعدد عالی جنابها فی نفسه دلیل نگرانی مردم نیست بل مردم از تقسیم آرای خویش میترسند که در صورت جور از آب درآمدن این ترس، آرای میلیون ها رای دهنده بر نام، نشان و نشان انتخاباتی هزارها نامزد وکیل ولسی جرگه که امروز بر در و دیوار شهر آویخته شده اند و چره شهر را شبیه به یک نمایشگاه عکس ساخته اند،  تقسیم خواهند گردید که حاصل این تقسیم جز راه نیافتن آرای این مردم در شورای ملی، حیف و حسرت مردم و ندامت این کاندیدا نخواهد بود که حتماً هم نیست اما امیدوارم که این چنین نباشد.
عموماً دموکراسی در جوامع مانند افغانستان که سالهای سال در زیر یوغ استبداد داخلی و استعمار خارجی دست و پا زده اند، نمیتوانند که حد اقل در کوتاه مدت الی انکشاف عقل سیاسی مردم و شعور دولتداری دولتمردان  بهتر از این که امروز در افغانستان دارد تجربه میشود، تجربه گردد. شاید که تعدادی قلیلی از مردمگرا ها فی الحال هم در افغانستان موجود باشد که مردم را و سرنوشت مردم را نسبت به خویش و سرنوشت خویش ترجیح میدهد و با وجود امکان راه یافتن در ولسی جرگه باز هم برای مردم از خویش گذشته اند اما در کل وجود ده ها کاندیدا در میدان کامپاینهای انتخاباتی برای اخذ یک کرسی در ولسی جرگه گواه این امر است که تعداد عرض و طول مردمگراها  بیش از حد تصوری که بسا خوشبینها تصور
ین یک امر مسلم وحقیقت انکار ناپذیر است بخش کثیری از جامعه ما از فقر آگاهی و یا عدم اگاهی رنج میبرند و متأسفانه نمیتوانند که تحلیلی درست از اوضاع داشته باشند تا خود راه را از چاه تفکیک نمایند..و رأی خویش را به صندوف کسی واریز نمایند که حداقل ارزش یک رأی آنرا داشته باشد تا نتایج آرا تصدیق  معتبری برای آنانیکه خود "خود" را شناخته اند و آگاهانه کاندیدای این دوری از انتخابات گردیده اند و مردم هم نسبت آن اعتبار دارد و برای آن در روز انتخابات بستر گرم خانواده را ترک گفته و شاید که ساعتهای از روز را در زیر آفتاب سوزان ویا باران و یا خاک و خاکباد بی ایستند تا باشد که ادای حق و تکلیف نمایند، باشد و سیلی تاریخی بر صورت آن بیصورتهای باشد که باشد که با درک عدم امکان اخذ رای و نبود توان برای خدمت به مردم و احتمال تقسیم آرای مردم اما برای ارضاع غریزه خودخواهی کاندیدای انتخابات شده اند.
فردا که نتایج انتخابات از صندوق های رأی بیرون آیند و سرنوشت مردم قربانی خواست و خواهشات سیاسی این مردم شده باشند شاید که انگشت مردمی سرنوشت شان در اینگونه وضعیت خلاف منافع و مصالح شان رقم میخورد، آدرس آنانی را نشانه گیرد که ادعای خودآگاهی دارند و بنحوی آگاه اموری از امورات و یا امری از این امورات میباشد که چرا با درک این وضیعت و احتمال رفتن به ترکستان باز هم سکوت اختیار نموده و نخواستن و یا نتوانستن به مردم نسبت آینده شان هشدار دهد تا سرنوشت ما این چنین رقم نمیخورد. برای مردمی که در این وضیعت زیست نماید و خود شاهد و ناظر سیر قهقرایی سرنوشت خود هم سرنوشتهای خویش باشند، هیچ دلیل که آگاهان امور ما اخصاً آگاهان امور سیاسی بعد از هر واقعه برای تبرئه خویش میشمارند مقنع نخواهد بود و آنگاه باید برای مشایعت سیر قهقرایی مردم فقط سر را به نشانه ندامت جنباند و آهی عمیقی از ته دل کشید و برای سرنوشت مردم حیف و حسرت خورد.
بناً باید قبل از وقوع وقایه نمود و دست آستین بالا زد و با درک مسؤلیت خود در قبال جامعه خویش از تمام گرایشات گوناگون گذشت و با معیار قرار دادن این مردم و نسل آینده این مردم دری هر خانه را دقل باب نمود و از دست و هر پدر، مادر، برادر و خواهر گرفت و نسبت وضع حاکم و آینده تاریک هشدار داد و برای آنانیکه باید به کرسی ولسی جرگه تکیه زند کامپاین نمود و علیه آنانیکه نباید جواز اخذ این کرسی را گرفت و یا نمیتوانند که بگیرد، جبه تشکیل داد و با تمام توان رزمید تا ادای دین شود و حق مردم را ادأ نمود.

این طرف دیوار ها و آن طرف دیوار ها

این طرف؛ نان قهرمان هر قصه است
آن طرف؛ قصه از زر و زور و پیسه است

این طرف؛ اشکها رنگی کند خانه را
آن طرف؛ عکسها عکاسی کند کوچه را

این طرف؛ یا فقیر و یا تیم و بیوه است
آن طرف؛ هم قاتل و هم خائین و بد شیوه است

این طرف؛ زندگی فقط زنده ماندن است
آن طرف؛ گاه در کابل و گاه در لندن است

باز رفتی و رفتی ز خویش

آتش زدی سوخته ها را
فروختی فرش زیر پارا

باز کردی کردار پیش
باز رفتی و رفتی زخویش

کرزی و کوچی و سیاف آنست که بود
قمبر بهسود بیکس و بی هست بود

بهسود و بامیان چی شد؟
اعتصاب آب و نان چی شد؟

کاه و ِگل، ِگل کند جاده را
جاده مردم همسایه را

نیلی و ورث، جز این وطن نیست؟
باچه بامیو، گل این چمن نیست؟

تو که رفتی، برو ز کنار مردمت
مردمت منفور ز شاخ و پا و دُمَت

دست مردم جمع در دامنت
حق مردم شا سُوار گردنت

این امید را مده بر باد هیچ
 تا نَشد، قصه ما در تاپ و پیچ

مردمم بیسواد توده است
حق مردم بر گلویم بسته است

عهد بسته ام با خدای خویش
تا زنده ام عهدم  رود پیش

علل "جاوید"انگی آمدظاهر

بیست و چهار جوزا مصادف بود به چندمین سالروز تولد آمدظاهر مرحوم و همچنان مطابق بود به چندمین سالروز رحلت آمدظاهر. آمدظاهر در چند دهه قبل در این روز چشم به جهان گشود و در چند دهه قبل در این چنین روز چشم از جهان بست. ولی، آمدن و رفتن آمدظاهر برخلاف آمدنها و رفتنهای سایرین که فقط برای آمدن آمدند و برای رفتن رفتند، آمدن و رفتن عادی نبوده بل، آمدن و رفتن آمد ظاهر دارای یک سیری ویژگی های خاص خویش است که در آمدنها و رفتنهای آمدیها و رفتگیها وجود ندارد.
آمدظاهر چون سایری یکبار آمد و مانند دیگران یکبار برفت اما، برخلاف سیر طبیعی آمدن سایرین و رفتن دیگران که فقط آمدن و فقط رفتند، آمد ظاهر یکبار آمد و "جاوید"انگی خویش را با خویش بیاورد و "جاوید" شد و یکبار رفت و برای همیش هم "جاوید"ترشد.
آمد ظاهر تنها "جاوید" تاریخ بشریت نبوده، نیست و هم نخواهد بود بل، تاریخ بشریت ده ها، صدها، هزاران و تعدادی بیشماری "جاوید"ها را در بطن خویش دارد که، "جاوید"انگی هر کدام ناشی از علت و یا علل متفاوت و مختلف میباشد. "جاوید"انگی ارنستو چه گوارا چرگ انقلابی ناشی از نیرو و احساسات مظلوم دوستی و ظالم ستیزی او میباشد که اصلاً و قاعدتاً نمیتوانست در حدود از قبیل رنگ، نژاد، دین، زبان، رنگ، جغرافیای سیاسی و ... محدود گردد بل، همیشه چون سر سرکش سر را از نقاط مختلف جهان بالا میکشید. گاه سر را از کنار مظلومان هم وطن آرجنتاینی اش بلند مینمود و گاه سر را ار کنار فیدل کاسترو نماد ظلم کشی معاصر از کوه های سانتیاگوی کیوبا بالا مینمود و گاه دست در دست مظلومان کانگویی در آفریقا میداد و گاه  خبر شهادتش را از جنگل های بولیوا به سمع جهانیان مخابره مینمود و گاه هم تصویر معروف "چریک انقلابی" اش نشان هر طغیان عدالت خواهی و عداوت کشی در هر نقطه از دنیا میشد، میشود و خواهد شد. و علت "جاوید"انگی امام حسین هم ناشی از انقلاب سرخ حسینی اش برای زودودن انحرافات و ظلم های یزیدی  در مقابل یزید به هدف نجات دین رسول الله و مظلومان از زیر انحرافات یزیدی و ظلم های امویی درکنار سایر عوامل از قبیل اولاد علی و فاطمه بودن و نواسه رسول خدا بودن میباشد. ولی علت و یا علل آمد ظاهر در چی و کجا نهفته است؟ سوالی است که تعدادی معدودی از مالکان قلم را مجبور به قلم فرسایی نموده است و هر کدام مطابق وسعت و تنگی زاویه دید خویش برای "جاوید"انگی آمد ظاهر علت و یا علل را برشمرده اند. بسا این علل را ذیلاً بیان مینمایم.
اکثریت به کل مالکان قلم نامدار و خواننده دار هنر آمد ظاهر را تنها علت "جاوید"انگی آمد ظاهر پنداشته و ادعا دارند که، اگرآمد ظاهر هنر اش را برای دید مردم به نمایش نمیگذاشت و یا هنرمند نمیشد و هنرمند نمیبود، "جاوید"انگی که امروز از خویش به ارث گذاشته  و در چانته کارنامه اش دارد و همیش بنام زنده یاد و همیشه جاوید یاد میشود، در چانته نخواهد میداشت و القاب زنده یاد و همیشه جاوید هم از پس و پیش نامش، نامش را دنبال نخواهد میکرد ولی بنده به عنوان یک جوان افغان که شدیداً به هنر آمد ظاهر علاقه و به شخصیتش احترام دارم به این عقیده ام که، درست است هنر آمد ظاهر بزرگتری علت "جاوید"انگی آمدظاهر است ولی، هنر آمدظاهر تنها علت "جاوید"انگی آمدظاهر نیست بل، هنر آمدظاهر ناشی از علل مختلف است که دلیل آنهم چند بعدی  بودن شخصیت آمدظاهر و آئینه هرکس بودن آمدظاهر است.
آمدظاهر در کنار داشتن هنر عالی از احساس فقیر دوستی و غریب پروری والای هم برخوردارد بوده و
آنانیکه چندی صبای با آمدظاهر گذشتانده اند، از فقیر دوستی ها و غریب پروری های آمد ظاهر قصه ها و خاطرات فراوانی دارند که احساس فیقر دوستی و غریب پروری آمد ظاهر هم یک علت از علل "جاوید"انگی آمد ظاهر میباشد.
آمدظاهر با وجود داشتن "خود" بزرگ،هیچگاه از خودگذری برای آنچیزها و آنانکه برای "خود" آمدظاهر ضرورت داشتند، دریغ ننموده بل همیشه خویش را در راه آرمانهایکه که آن ایمان و عقیده داشت و برای آنانکه برای آمدظاهر ضرورت داشتند، قربانی نموده است که آمدن آمدظاهر از آدرس یک فامیل سیاسی با ولدیت نخست وزیر و رئیس پارلمان در روی استج و قرار گرفتن در عقب آلات موسیقی و آواز خواندن درعصر که هنرمند شدن ننگ و هنرمند شدن یک عضو فامیل سیاسیون در کنار ننگ بی ننگی بود، مُثَبِت خودگذریهای آمد ظاهر در راه هنر  و اخصاً هنر موسیقی افغنستان که آمدظاهر به آن ایمان و عقیده داشت، میباشد پس خودگذری های آمد در راه هنر افغانستان در زمانیکه هنر برای بقایش به اینچنین خودگذری ها و از این آدرس ها شدیداً نیاز داشت و برای آنانکه برای آمدظاهر در وقتی که جز با خود خدا کسی یا چیزی دیگری نداشت، ضرورت داشتند نیز یکی از علل "جاوید"انگی آمدظاهر است. که با جرئت میتوان مدعی موجودیت دین آمدظاهر بر گردن هنر و هنرمند و جامعه افغانستان بدلیل از خودگذری های آمدظاهر شد که امید دارم ما بیتوانیم این دین را بصورت شاید و بایدش ادأ نماییم
آمدظاهر در کنار داشتن شخصیت چند بعدی، از خصوصیت آئینه هرکس بودن هم بر خوردار بوده که این خصوصیت هم یک علت از علل "جاوید"انگی آمد ظاهر است. هرکسی خویش را در روی این آئینه خویش میدید و میبیند و نه بیگانه.
آنانکه میخواستند و میخواهند خییر به معنی حقیقی خییر باشد نه به معنی واقعی خییر که امروز مود روز شده و برای یک
به بهانه شصت سومین سالروز تولد و سی امین سالروز رحلت آمدظاهر
افغانی خیرات ده ها افغانی دیگر تبلیغات میشود، کوشیده اند و میکوشند که از الگوی خییر بودن آمدظاهر تقلید نموده و خیر خویش را در آئینه خیرات آمدظاهر بینند که مطابق اصول این الگو، در زمان خیر کردن دست راست از خیر کردن دست چب مطلع نگردد و از خیر نمودن هر قدری که مقدور است هم دریغ نشود.
آنانکه میخواهند تازه در دنیایی موسیقی پا بگذارد و هنر مند شوند، با آهنگ های آمد ظاهر دنیایی موسیقی را آغاز مینمایند و سعی میکنند تا هنر خویش را در رور آئینه هنر آمدظاهر پرتاب نموده و برای دید مردم به نمایش بگذارند و اکثریت به کل اینها میخواهند تا آمدظاهر ثانی گردنند ولی افسوس و صد افسوس که آمدظاهر یکبار ظهور کرد و آمدظاهر شدن ثانی مقدور نیست و آنهایکه این حکم طبیعت را درک کرده اند بجای آمدظاهر شدن به تقلید از شیوه و سبک آمدظاهر میپردازند.
پس: "جاوید"انگی آمدظاهر ناشی از علل مختلف است که بیان همه این علل در حوصله این چنین مقالات نمیگنجد و هدف از نبشتاراین چند سطر هم بیان تمام علل "جاوید"انگی آمدظاهر نبوده و نیست بل، هدف آن ادای نسبی دین این هنرمند است که در گردن هر شهروند این کشور سوار است.

یادداشت:  دلیل استفاده "آمدظاهر" که همان گویش توده یی "احمدظاهر"است، توده یی بودن احمدظاهر است نه بدلیل کدام دلیل دیگر.

همسویی احتمالی جنبش و وحدت محقق

با جرت میتوان مدعی شد که بزرگترین دلیل همسویی احتمالی حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان و حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان  که هر دو حزب در معاملات و معادلات سیاسی افغانستان در چند سال اخیر تا حدودی بیشتر نسبت با سایر احزاب و جناح های درون قومی خویش از اقوام هزاره و ازبک نمایندگی کرده اند، سیاستهای تبعیض آمیز و نفاق زای دولت افغانستان در قبال اقوام هزاره و ازبک بوده است.
هر چند اقوام هزاره و ازبک از نگاه کثرت نفوس بر مبنای هویت قومی مقامات درجه سوم و درجه چهارم جدول  احصایه نفوس افغانستان را اخذ نموده اند اما به هیچ وجه به عنوان شهروندان درجه یک و مساویی الحقوق با قوم حاکم از طرف دول افغانستان در یک صف در زمان اخذ امتیاز قرار داده نشده در حالیکه این اقوام در زمان قربانی دادن در راه دفاع از دین و وطن درصف اول قربانی داده اند.
قوم هزاره بدلیل اختلاف مذهبی و عدم شباهت صوری با صور قوم حاکم، وجدان استقلال خواه و آزادی دوست و نیروی ذاتی استبداد کش و استعمار شکن و قوم ازبک هم لیل عدم شباهت صوری با صور حکام و سایر دلایل دیگرکه خوشایند برای طبع دیکتاتور مآبانه عبدالرحمنی، حبیب الله خانی، نادر خانی ، ظاهر شاهی  و... دموکرات مآبانه کرزی سالاری نبوده ونیست، مورد غضب حکام مستبد دین گرا نمای اسبق و حاکم اقتدار گرای دموکرات نما حال حاضر قرار گرفته اند.
بدلیل جلوگیری از ضیاع وقت شما دوستان از تشریح و تفصیل اعمال حکام ماقبل کرزی در قبال اقوام ازبک و هزاره اخصا هزاره خود داری نموده و صرف به بیان مختصر چند واقیعت واقع شده توسط دولت دموکراتیک و اسلامی فعلی که در تحت چتر مدافعان حقوق بشر و دموکراسی از یک جانب و مدفعان دین اسلام و فرهنگی بومی از جانب دیگر، شب را روز و روز را شب میکند، اکتفا میکنیم.
دولت افغانستان و حامیان خارجی دولت، تامین امنیت و پیشتیبانی مردم را  پیش شرط اساسی بازسازی و نوسازی هر محدوده از جغرافیای افغانستان شرط گذاشته بودند و حالا هم این شرط را مکررا تکرار میکنند اما با گذشت زمان، زمان توانست که میان تهی بودن این پیش شرط  شرط گذاشته شده را ثابت وعمق استراتیژی تبعیض آمیز و نفاق زای دولت و حامیان خارجی دولت افغانستان را  در قبال اقوام هزاره و ازبک که نمیخواهند بدلیل ایجابات منافع علیایی کشور چون سایرین از میله تفنگ صحبت نمایند، هویدا نماید. مقدار پول بودجه شده توسط دولت  افغانستان و حامیان بین المللی این دولت  برای بازسازی و نوسازی هزاره جات به عنوان امنترین نقطه افغانستان و با پیشتیبانی عام و تام مردم بسیاز اندک و حتی غیر قابل مقایسه نسبت به مقدار پول بودجه شده توسط همین دولت و همین دوستان بین المللی برای بازسازی و نوسازی جنوب و شرق اخصا ولایت هلمند و ولایت قندهاربه عنوان نا امنترین مناطق افغانستان  بوده است. از سقوط طالبان الی امروز صد ها کیلومتر جاده در جنوب و شرق با بودجه دولت و کمک های بلاعوض و باعوض جامعه بین المللی در زیر توپ و تفنگ مخالفین دولت که بعدا توسط مردم محل با بم های کنار جاده که به هدف کشتن مامورین دولت و حامیان بین المللی دولت کارگذاری میشوند، ویران میشوند، اسفالت شده اما جاده های هزاره جات با وجود داشتن اهمیت فوق العاده افتصادی که میتوانند غرب و شرق را در کوتاه ترین فاصله و امنترین معبر نسبت با سایر جاده های افغانستان خصوصا جاده هرات-قندهار-کابل که همه وقت بدلیل اخلالات طالبانی و سایر گروه های کوتاه الطریق  معبر امنی برای مسافرین و اموال تجارتی نیست، وصل نماید ولی سیاست های تبعیض آمیز دولت افغانستان و حامیان خارجی دولت در قبال اقوام کشور خصوصا قوم هزاره باعث شده که جاد های هزاره جات کما فی سابق جاده خاکی و گلی باقی مانده و مشرف به اسفالت نگردند. سالانه صد های میلون دالر از بودجه دولت افغانستان و شاید هم بیشتر از صد ها میلون دالر دیگر از مجرای تیمهای بازسازی ولایتی مستقر در جنوب وشرق برای بازسازی و نو سازی مکاتب و کلنیک های در شرق و جنوب بودجه میگردندکه بعدا اکثر این مکاتب و کلنیک های که از حساب مردم افغانستان تعمیر شده اند،طعمه غضب قبیله گردیده و بدون کدام واکنش مردم محله، به آتش کشیده میشوند اما دولت و حامیان خارجی دولت باز  ده ها میلوین دالر برای تعمیر مجدد این مکاتب و کلنیک های تخصیص میدهند و بازسرنوشت این نهاد های عام المنفعه تکرار شده و لی باز دولت و جامعه بین المللی چون گذشته عمل میکنند در حالیکه سرنوشت مکاتب و کلنیک های هزاره جات بدتر از سرنوشت جاده های آن بوده و با وجود این هم، مکاتب بچه هزاره مقیم هزاره جات که خود با پول شخصی خویش با چند چادری در دامنه کوهی و یا درکمر دشتی ایجاد نموده اند و برای رفتن به آن باید ساعت ها در دشت و دمن منزل بزنند، توسط سلاح های آتش زای طالبان کوچی نما که به نحوی حمایت دولت و بعضی از حامیان خارجی دولت را در چانته دارند، آتش زده میشوند و کلنیک های که جز چند امپول و تابلیت چیزی دیگر در الماری خویش ندارند، در زیر سمهای اشتران قبیله ویران میشوند اما دولت، این وحشت طالبان کوچی نما را به معنی طلب حقوق حقه شان  تفسیر نموده ویران شدن مکاتب و و کلنیک های را که پا پول شخصی مردم بومی ایجاد شده اند، بلای طبیعی دانسته و برعلاوه که هیج سعی و کوشش برای اعمار مجدد این نهاد های عام المنفعه به خرچ نمیدهد بلکه با ایجاد تشویش های گوناگون از قبیل برگشت طالبان کوجی نما در سال های آینده از باز سازی این نهاد های که قرار است با پول مردم محل و توسط مردم محل اعمار مجدد شوند، جلوگیری میکند. چون میترسند که این مردم اگر از جال جهالت که انداخته شده اند، بگریزد دیگر استعمار ، استحمار و استثمار آنها محال خواهد بود.
سیاستهای نفاق زای دولت افغانستان در قبال قوم ازبک نیز بزرگترین دلیل نفرت این قوم از دولت افغانستان و کنار رفتن حزب جنبش ملی اسلامی که منعکس کننده خواست های اکثریت به کل اعضای جامعه ازبک  است، از کنار دولت و پیوستن در جبهه مخالف دولت در کنار سایر دلیل ها بوده است.دولت افغانستان برای بقا و یکه تازی های خویش در میدان سیاسی افغانستان از هیج نوع فریب و نیرنگ در راستای تفرقه درون قومی اقوام خصوصا قوم ازبک دریغ ننموده و به هدف مشروعیت بخشیدن به اعمال خویش دست به کودتای درون قومی با ایجاد شورای نام نها ترک تباران افغانستان در درون قوم ازبک علیه جنبش ملی اسلامی زده. تا باشد این نهاد در فردای صف آرایی، به نفع دولت و علیه خویش برزمد و بیتازد. غافل از اینکه هر روز عید و هر روز کیک و کلچه نیست .
ولی کارنامه های احزاب سیاسی خصوصا حزب وحدت اسلامی مردم افغانستا به رهبری محمد محقق بر اعتماد مردم نسبت به صداقت این احزاب در گفتار  و کردار شان خط بطلان کشیده و بدلیل معاملات گذشته این حزب با دولت و سایر گروهای ذیدخل در جنایات و خیانات علیه هزاره، امید فراموشی تمام جنایات گروه های جنایات کار و  دولت افغانستان در قبال هزاره و هزاره جات از جانب حزب وحدت محقق میرود که امید دارم از گذشته های چیزی بیاموزد و باز اشتباه نکند چون اشتباه فقط یکبار اشتباه است و تکرار اشتباه، اشتباه نیست بلکه تکرار اشتباه گناه است.

روز پیروزی جهاد مردم افغانستان؟!

همه ساله از 8 ثور سال  1371 خورشیدی بعنوان روز پیروز مجاهدین تجلیل میشود . ولی یک سیری سوالات از قبیل که در ذیل ذکر گردیده اند، شک در این روز به عنوان روزپیروزی مجاهدین می آورند که، آیا 8 ثور سال 1371 که روز سقوط حکومت داکتر نجیب است، روز پیروز مجاهدین است  و یا روز 26 دلو سال 1368 که روز اخراج ارتش سرخ وشوروی  توسط مجاهدین از افغانستان ،  روز پیروزی مجاهدین است که جواب این سوال را در لابلای جوابات سوالات فوق ارایه خواهیم کرد:

- مجاهدین کی بودند و کی هستند؟
- جهاد مردم افغانستان در کدام زمان آغاز و در کدام زمان پایان یافت؟

سوالات فوق تا هنوز جواب مشخص خویش را نداشته اند تا آنانیکه فی سبیل الله به هدف دفاع از استقلال کشور در مقابل تجاوز ارتش سرخ شوروی و نجات ارزش های دینی از چنگال کمونیسیم شوروی جهاد کردند و بعد از اخراج ارتش سرخ شوروی توسط مردم افغانستان، توپ و تفنگ را بر زمین گذاشته و به زندگی عادی خویش رو آوردند نه مانند آنانیکه تا آخرین رمق حیات بت قدرت و ثروت را پرستیدند و حالا هم خالصانه میپرستند وپرستش معبود خویش را هم جهاد نامیدند و مینامند از آنانیکه فقط برای اخذ قدرت سیاسی و امتیازات مادی با سواستفاده از احساسات دینی توده ها در کوه و کمر صف مردان جنگی کشیده و تمام داشته های مادی و معنوی کشور را که از ده ها نسل فبل برای نسل امروز و فردا میراث باقی مانده بودند، به باد فنا دادند و حالا هم مالک میلونها دالر سرمایه پولی و مالی اند،  تمیز داده شوند و همچنان فی مابین جهاد برحق مردم افغانستان علیه ارتش متجاوز سرخ شوروی و جنگهای خانمان سوز  که در اول فی مابین دولت نجیب و عاشقان قدرت و ثروت و بعدأ هم فی مابین گروه های عاشق قدرت و ثروت که طاعونهای تاریخ اند، به وقوع پیوست ، خط ممیزه سرخ کش شود تا حساب خاینین و جنایتکاران که از إعمال هیج نوع خیانت در قبال کشور و جنایت در حق مردم افغانستان به هدف تحقق اهداف شخصی، گروهی و حامیان خارجی دریغ ننمودند و حالا لباس مقدس جهاد  مردم افغانستان را بر شانه های خیانات و جنایات خویش انداخته اند از حساب مجاهدین واقعی جدا گردد و جنگهای میان گروهی گروه های قدرت طلب و ثروت اندوز  خلع لباس جهاد شوند تا چهره منفور این خاینین و جنایتکاران برای بشر و تاریخ بشر هویدا گردند.
برای ارایه جواب برای سوالات فوق، تاریخ سیاسی حدودا چهار دهه گروه های به اصطلاح نام نهاد اسلام گرا را به سه دوره تقسیم مینمایم و در پرتو این ادوار، به تفریق جهاد مردم افغانستان ازجنگها قدرت طلبی و ثروت اندوزی و تفریق مجاهدین  از عاشقان قدرت و ثروت میپردازیم.

1) دوره ماقبل تجاوز ارتش سرخ شوروی در افغانستان:
2) دروه حضور ارتش متجاوز سرخ شوروی در افغانستان:
3) و دوره مابعد اخراج ارتش متجاوز سرخ  شوروی از افغانستان:

1)  دوره ماقبل تهاجم ارتش سرخ شوروی در افغانستان: جهاد در دین اسلام  بعنوان یکی از وجایب دینی فقط در مقابل تهاجم کفار بر دین و وطن مجاز بوده و اطلاق واژه جهاد به جنگهای درون گروهی گروهای نام نهاد  اسلامی که به هدف قبضه نمودن قدرت و ثروت خون برادر خویش را در معبر معبد سرمایه و سیاست قربانی کردند و میکنند و یا جنگها و کودتا های  اینچنین گروه های نام نهاد اسلامی در مقابل دول که ادعای پیروی از دین اسلام را داشته باشند و بصورت صریح منکر خدا، رسول، کتاب و امامان نباشند، کفران دینی میباشد. بنا تمام کودتا ها و چنگهای گروهای به اصطلاح نام نهاد اسلامی که   امروز  عاملان شان لباس مقدس جهاد را به هدف تبریه خویش از خیانات و جنایات شان در شانه های شان آویخته اند و کارنامه های سیاسی  شان هم ثبوت محکم برای غیر اسلامی بونش شان میباشند،  در مقابل دول که قبل از تهاجم ارتش سرخ شوروی در افغانستان حاکم بودند  جهاد نبوده و نیست بلکه همه و همه جنگهای قدرت طلبی و ثروت اندوزی میباشند. ولی با این هم، اخوانیهای که علیه دولت داود خان کودتا نمودند و الحمدالله که به مراد دل نرسیدند و کودتای شان در نطفه خنثی شده و بعضی شان توسط دولت دستگیر و به عقب میله های زندان روان شدند و  بسای شان هم فرار را بر قرار ترجیح و در دامن دولت پاکستان پنا بردند، کودتا و جنگهای خویش قبل از تجاوز ارتش سرخ شوروی را جهاد مینامند که این خود در قدم اول توهین به اسلام و در قدم دوم توهین به جهاد به عنوان یک وجیبه دینی و در قدم سوم هم خیانت در حق آنانی است که فقط برای رضای خداوند، ادای وجیبه دینی و دفاع از وطن جهاد نمودند نه مانند  جناب های عالی.
پناه بردن اخوانیهای کودتاچی ناکام در خانه پاکستان که سالهای سال بافغانستان بدلیل معضلات پشتونستان روابط دشمنانه داشت و همیشه در تکاپوی وارد نمودن توپ سیاست در دروازه افغانستان دست در آب و آتش میزد تا کارت سبزی در معاملات سیاسی در مقابل افغانستان در دست داشته باشد، نعمت خدادادی بود که استراتیژستهای پاکستان سالهای سال برای ورود قدوم نیک و میمونشان در مهمانخانه های خویش لحظه شماری میکردند و حتی حاضر بودند در راه شان دهها بلکه صدها میلوین دالر را بودجه نمایند اما اخوانیهای کودتاچی ناکام صادقانه و رایگان خویش را در اختیار پاکستان گذاشته و استراتیژیهای پاکستان را صادقانه تر از خود پاکستانیها و در بدل نان و آب شان، در افغانستان إعمال نمودند و دولت پاکستان هم با استفاده از این مهره های میان تهی و بیگانه شده، آخرین میخ تابوت افغانستان را کوبید و افغانستان را با تمام داشته های مادی و معنوی اش در قبرستان تاریخ به خاک سپرد که در اینجا سوال واقع میشود:
-       آیا اخوانیهای کودتاچی ناکام، آگاهانه و با آگاهی از مشکلات فی مابین افغانستان و پاکستان و استراتیژی دشمنانه پاکستان در قبال افغانستان، عاملان پروپا قرص استراتیژیهای پاکستان در افغانستان شدند و یا ناآگاهنه و بدون آگاهی از مشکلات فی مابین افغانستان و پاکستان و استراتیژیهیا دشمنانه پاکستان، به این استراتیژیها جامعه عمل پوشاندند؟
-       اگر اخوانیهای کودتاچی ناکام، آگاهانه و با آگاهی از کشمکش های تاریخی افغانستان و پاکستان در مورد آزاد بودن و یا در قید پاکستان بودن پشتونهای آن طرف سرحد و نیت دشمنانه پاکستان در قبال افغانستان، بازهم این استراتیژیها را جامعه عمل پوشاندند، خیانت در قبال افغانستان و جنایت در حق مردم افغانستان نموده اند و لی اگر  جنابها، نآگاهانه و بدون آگاهی از نیت شوم پاکستان در قبال افغانستان، غافلانه عاملان استراتیژیهای پاکستان در افغانستان شدند، هویت رهبریت شان که مدعی رهبری افغانستان و حتی جهان اند، زیر سوال میرود که، آیا آنانیکه به این پیمانه از تاریخ سیاسی کشور خویش بی اطلاع اند، شایسته رهبریت کشور خویش را دارند که بدون شک جواب منفی خواهد بود.

2) دوره حضور ارتش متجاوز سرخ شوروی در افغانستان : ارتش سرخ شوروی با نقض تمام اصول و قواعد بین المللی و زیر پا گذاشتن عرف همجواری، در ظاهر برای نجات رژیم کمونستی وقت از چنگال کاپیتالیزم و در باطن به هدف نزدیک شدن یک قدم دیگر به آبهای گرم بحر هند، در افغانستان  تجاوز نموده  ولی مردم استعمار شکن و امپراطور کش افغانستان با تمام نیرو و توان مادی و معنوی علیه این متجاوز ایستاده و به جهاد خویش آغاز نمودند.
مردم افغانستان از پیر و جوان، زن ومرد از هر گوشه و کنار کشور برای رهایی استقلال کشور از زیر سیطره ارتش سرخ شوروی  و نجات ارزشهای دینی از چنگال کمونیزم شوروی با صرف نظر از کل اختلافات گذشته و زمان خویش دست در دست هم داده و یک صف نه بلکه صدها صف انسانی را در مقابل صفوف مدرنترین توپ، تفنگ و طیاره های عصر یکی از دو ابر قدرت آن زمان کشیده و آنچنان رزمیدند و رزماندند که مدرنترین توپ، تفنگ و طیاره عصر بعد از سالها مقاومت در مقابل ایده و آرمان برحق مردم افغانستان نه هوا وحوس اخوانیهای فراری که مهمان های معظم مهمانخانه های ارتش پاکستان و کاخهای رنگی کاپیتالیزم اروپا و آمریکا بودند، شکست را قبول نموده و سر تسلیمی را در بارگاه مالکان ایده و آرمان برحق فرود آوردند و توسط مردم افغانستان در   26 دلو سال 1368 خورشیدی از افغانستان اخراج گردیدند و این پیروزی مردم افغانستان و این شکست قهار عصر آنچنان تأثر در افکار عامه جهان گذاشت که سرمایه داران استعمار گر و شیوخ استعمار شده برای نجات خویش از شر مقدس این گونه نیروی استعمار شکن و امپراطور کش، توطیه چیده و تمام داشته های جهاد مردم افغانستان را با بر چسپ زدن شر و فساد و تروریزم در پیشانی شان به باطله دانی تاریخ سپردند و بندگان خالص داشته های مادی تمدن امروز که منکران دوآتشه ایده و آرمان اند، انگشت را زیر دندان گرفته و به کش خویش شک آوردند.
اما آنچنان که تاریخ شهادت میدهد، مردم افغانستان هیچگاه حاصل قهرمانیهای خویش را نچشیده بلکه یک تعداد اشخاص دین ستیز و وطن فروش تمام حاصلات فداکاریها و قهرمانیهای مردم افغانستان را فدای منافع شخصی، گروهی و حامیان خارجی شان نموده اند که بدبختانه، جهاد مردم افغانستان در مقابل ارتش متجاوز سرخ شوروی هم از این قاعده تاریخی استثنا نبوده و زمانیکه مردم افغانستان  یکبار دیگر نیروی استعمار شکن و امپراطور کش خویش را در مقابل تهاجم ارتش سرخ برای دید مجدد در جهان، به نمایش گذاشتند، عاشقان قدرت و ثروت که در کودتاهای جنگ طلبی و ثروت اندوزی شان در مقابل دول ماقبل تجاوز ارتش سرخ در افغانستان ناکام باقی مانده بودند، لباس جهاد مردم افغانستان را بر شانه های هواحوس خویش انداخته و رهبریت جهاد مردم افغانستان را در دست گرفتند در حالیکه جنابهای قدرت طلب و ثروت خواه نه به جهاد عقیده داشتند  و نه هم حاضر بودند که لحظه ای در مورد استقلال کشور سر را در یخن انداخته و فکری کنند.
عاشقان قدرت و ثروت که خویش را در لباس دین و اهداف شخصی، گروهی و حامیان خارجی شانرا در لباس اهداف جهاد مردم افغانستان پیچانده بودند و گویا رهبریت جهاد را بر دوش میکشیدند، با قدرت و ثروت که در زمان جهاد از حاصل خون شهدا بدست آورده بودند، بسنده نکرده بلکه جنگهای قدرت طلبی و ثروت اندوزی شانرا با وجود ختم جهاد مردم افغانستان و اخراج ارتش سرخ توسط مجاهدین، در اول در مقابل دولت نجیب و بعدا  فی مابین هم ادامه داده الی اینکه بر همه قهرمانیها و فداکاریهای مردم افغانستان در مقابل متجاوزین در اوار مختلف تاریخ اخصأ قهرمانیها و فداکارییها مردم افغانستان در مقابل ارتش سرخ، خط سرخ بطلان کشیده و به این جنایت و خیانت شان هم جهاد اطلاق نمودند در حالیکه جهاد مردم افغانستان از زمان تهاجم ارتش سرخ آغاز و در زمان اخراج این ارتش، پایان یافت.

3) دوره مابعد اخراج ارتش سرخ شوروی از افغانستان: مردم افغانستان  بعد از سالها جهاد علیه ارتش سرخ این ارتش را شکست داده و در تاریخ 26 دلو سال 1368 از کشور خویش اخراج نمودند و جهاد خویش را که از زمان تهاجم این ارتش در افغانستان آغاز نموده بودند و با تمام قوت و قدرت سالهای سال اداده دادند و با اخراج این ارتش از کشور شان نقطه پایان گذاشتند ولی با ختم جهاد مردم افغانستان بر علاوه که خون خوری و خون ریزی پایان نیافت و زمان برادری و برابری و جهاد اکبر که همانا بازسازی و نوسازی کشور که سالهای سال در آتش و بارود سوخته بود، باشد، آغاز نشد بلکه جنگهای خانمان سوز تحت پرچمهای قومی، سمتی، مذهبی و لسانی آغاز گردید.
بیشتر از نصف مهاجرین میلوینی افغان درزمان جنگهای داخلی خانمان سوز مجبور به ترک وطن و پناهنده شدن به ملک های بیگاه گردیدند. اکثریت به کل داشته های مادی و معنوی کشور که از ده ها نسل برای نسل آنروز و امروز و فردا میراث مانده بود، در همین زمان از ریشه نیست و نابود گردیدند. صدها هزار بلکه بیشتر از یک و نیم میلیون بیوه، یتیم و شهید در طول و عرض همین جنگها به سرنوشت بیوگی، بی پدری و شهادت گرفتار گردیدند ولی عاملان این جنایات و خیانات با افتخار این جنایات و خیانات خویش را لباس جهاد پوشانده و جهاد اطلاق نمودند که این بزرگتری خیانت و جنایت در حق مردم افغانستان است که با سالها جهاد و دادن صدها هزار کشته، زخمی ، بیوه و یتیم و صدها میلیارد دالر خساره مادی، بدست آورده بودند اماجنابهای عالی همه و همه را قمار زدند، قماری که باخت آن از ازل هویدا بود.

بنأ: جهاد مردم افغانستان از زمان تهاجم ارتش شوروی در افغانستان آغاز و در زمان اخراج این ارتش پایان یافت و تمام جنگ و جدل های ماقبل و مابعد حضور این متجاوز در افغانستان که امروز توسط عاملان آن جهاد اطلاق میگردند، جهاد نبوده ونیست بلکه همه و همه جنایت و خیانت اند که در حق مردم افغانستان إعمال گردیند ولو که عاملان این جنایات و این خیانات ده ها قرن جنایت و خیانت شانرا به حیث جهاد بر گرده های مردم افغانستان تحمیل نمایند. روزی تاریخ پرده جهاد را از روی این جنایات و خیانات خواهد پرداشت و تن منفور این جنایات و خیانات هویدا خواهد گردید و تا ارزشهای جهاد مردم افغانستان که امروز تحت تأثیر نتایج غیر قابل جبران این جنایات و خیانات قرار گرفته اند و همه جهاد مردم افغانستان را به معنی این جنایات و این خیانات و این جنایت و این خیانت را به معنی جهاد مردم افغانستان معنی مینمایند، به معنی واقعی اش معرفی گردد و از این سؤتفاهم های توده ها و برجسپ زدنهای دشمنان دین و وطن تبریه گردنند و مجاهدین هم آنانی اند که فقط جهاد کردند و بس.
پس! بنده  به عنوان یک جوان مسلمان که شدیدا به جهاد آبا و اجداد خویش اخصأ جهاد مردم افغانستان در مقابل ارتش سرخ فخر میکنم  و به همان پیمانه هم از جنایات و خیانات جنایتکاران و خاينین متنفر ام، اعتقاد دارم که روز 26 دلو سال 1368 یعنی روز پیروزی جهاد مردم افغانستان واخراج متجاوز، روز پیروزی مجاهدین است نه روز 8 ثور سال 1371 که روز سقوط دولت داکتر نجیب است چون جهاد مردم  افغانستان به هدف اخراج ارتش متجاوز سرخ شوروی از افغانستان بوده که در 26 دلو سال 1368 اخراج گردید نه برادر کشی که بعد از اخراج ارتش سرخ آغاز و الی امروز ادامه داد.

قانونیت لازمه مشروعیت است

مطابق به بند دوم ماده شصت و یکم قانون اساسی نافذه کشور که صراحت دارد: "وظیفه ریس جمهور در اول جوزای سال پنجم بعد از انتخابات به پایان میرسد." عمر اولین حکومت انتخابی به ریاست ریس جمهور کرزی در اول جوزای سال جاری ( 1388 خورشیدی ) به پایان میرسد و مطابق به بند سوم ماده فوق الذکر که بیان میدارد : " انتخابات بمنظور تعین ریس جمهورجدید در خلال مدت سی الی شصت روز قبل از پایان کار ریس جمهور برگزار میگردد." انتخابات برای انتخاب ریس جمهور جدید در خلال ماه حوت سال گذشته و یا در ماه حمل سال روان دایر میشد که بر خلاف حکم صریح قانون اساسی در وقت معینه آن که توسط قانون اساسی تعین شده است، برگزار نگردیده و تاریخ انتخابات به تاریخ احتمالی 29  اسد سال روان موکول گردیده است. پس، افغانستان از اول جوزا الی زمان تحلیف ریس جمهور جدید که امکان دارد چندین ماه را در بر گیرد، فاقد حکومت قانونی که مطابق به احکام قانون اساسی و سایر قوانین عادی نافذه حاکم باشد، خواهد بود ولی ریس جمهور کرزی که به گمان اغلب ریاست این حکومت را هم در دست خواهد داشت، بر مشروعیت این حکومت مکرراً تأکید نموده است و متعهد شده است که حاضر نیست حتی یک روز هم به صورت غیر مشروع حکومت نماید.پس، سوال که در اینجا خلق میگردد اینست که:
- آیا حکومت غیر قانونی از اول جوزا الی زمان تحلیف ریس جمهور جدید حاکم خواهد بود،  مشروعیت دارد و یا نا مشروع است؟
برای ارایه جواب برای سوال فوق، اول مفهوم تیوریک مشروعیت را از دید حقوقی مطالعه خواهیم کرد و بعداً مشروعیت را مطابق به مواد قانون اساسی نافذه افغانستان با در نظر داشت مفهوم تیوریک آن به اساس طرز دید حقوقی، مورد بررسی قرار خواهیم داد.
1) مفهوم تیوریک مشروعیت از دید حقوقی: پروفیسور دکتور محمد طاهر هاشمی مدرس مضمون "حقوق اساسی و مؤسسات سیاسی" در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل و یک از اعضای کمیسون تدقیق قانون اساسی نافذه کشور، مشروعیت را چنین تعریف نموده است:" مشروعیت تداوم منطقی قانونیت است." و آنچه که بنده بعنوان شاگرد استاد در دانشگاه از کتب، مقالات، چپتر درسی و لکچر نوتهای صنفی استاد برداشت نموده ام اینست که: قانونیت لازمه مشروعیت است البته هدف از لازمیت، رابطه لازمیت و ملزومیت فی مابین قانونیت و مشروعیت نیست بلکه هدف از لازمیت اینست که مشروعیت ملزومه قانونیت است و مشروعیت بدون قانونیت عرض وجود کرده نمیتواند در حالیکه وجود قانونیت به موجودیت و عدم موجودیت مشروعیت وابسته نبوده و قانونیت بدون مشروعیت میتواند عرض وجود نماید یعنی رابطه قانونیت و مشروعیت رابطه یک طرفه است و فقط قانونیت لازمه مشروعیت و مشروعیت هم ملزومه قانونیت است نه اینکه قانونیت و مشروعیت لازم و ملزوم هم باشند و مشروعیت در دامنه فانونیت عرض وجود مینماید و اول باید قانونیت تجسم یابد و بعداً مشروعیت. چون، یک سیری دول مانند دولت منتخبه ریس جمهور کرزی که مطابق به حکم قانون اساسی اقتدار را بدست آورده اند و قانونی اند و قانونیت دارند ولی بدلیل ناکمیهای فاحش در امور کاری، نتوانسته اند بر وعده های موعود خویش تا حدودی جامعه عمل بپوشانند و به خواستهای مناسب و مشروع مردمش جواب مثبت گویند، مشروعیت نداشته و نامشروع اند.
بناً: حکومت حاکم از اول جوزا الی زمان تحلیف ریس جمهور جدید کاملاً نامشروع بوده و مشروعیت ندارد ولو که دولت حاکم، دول خارجی، سازمانهای بین المللی اخصاً سازمان ملل متحد که نسبت به سایر سازمانها و نهادهای بین الملل در تعین سرنوشت افغانستان بیشتر ذیدخل است، احزاب و گروه های سیاسی بر پیشانی این دولت مهر مشروعیت را بکوبد و این دولت را به حیث یک دولت مشروع بر گرده های مردم افغانستان تحیمل نمایند.
2) مشروعیت حکام بر اساس تمثیل حاکمیت ملی از دیدی قانون اساسی نافذه افغانستان: افغانستان در فهوای مواد قانون اساسی خویش و سایر قوانین عادی و گفتار های حکام حاکم و جامعه بین المللی بعنوان یک جامعه قانونمند و یک کشور دموکراتیک معرفی شده است و در یک جامعه قانونمند و یک کشور دموکراتیک، یگانه منبع که به حکام حاکم مشروعیت میدهد او فقط قانون است و بس نه خواستها و منافع دولتمداران، احزاب سیاسی و دول خارجی زیدخل در امور آن که گاهی سفید را سیاه معرفی میکنند و گاهی هم سیاه را سفید.
انتخابات، رفراندوم، تصویب و توشیح قوانین، معاهدات بین المللی و پروگرامهای ملی و استجواب و استیضاح وزرا و روسای مستقل، فرستادن سفیر و سایر نمایندگان رسمی به خارج و قبول نمایندگان رسمی دول خارجی  و... تمثیل حاکمیت در یک کشور مستقل که دارای حاکمیت است، میباشد و حاکمیت  در کشور های دموکراتیک از آن مردم بوده که آنرا حاکمیت ملی میگویند و اعمال فوق الذکر را هم تمثیل حاکمیت ملی. حاکمیت ملی به دو شکل تمثیل میگردد. یک: حاکمیت ملی توسط مالکان آن یعنی مردم به صورت مستقیم تمثیل میگردد مانند انتخاب ریس جمهور و نمایندگان شورای ملی، شورای های ولایتی، ولسوالی و محلی و یا رفراندوم و ثانیاً: حاکمیت ملی بصورت غیر مستقیم توسط نمایندگان مردم تمثیل میگردد که  قانون اساسی نافذه کشور هم حاکمیت ملی را در افغانستان از آن مردم افغانستان دانسته که در ماده چهارم خویش در این مورد بیان میدارد:" در افغانستان حاکمیت ملی از آن مردم بوده که آنرا بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم از طریق نمایندگان خویش تمثیل می نماید." و چگونگی تمثیل حاکمیت ملی که در کدام موارد حاکمیت ملی توسط مردم بصورت مستقیم تمثیل گردد و در کدام موارد حاکمیت ملی بصورت غیر مستقیم توسط نمایندگان مردم تمثیل گردد، در مواد قانون اساسی بیان گردیده است. چنانچه بند اول ماده شصت و یکم قانون اساسی کشور در مورد انتخاب ریس جمهور بعنوان تمثیل حاکمیت ملی بصورت مستقیم  توسط رأی رای دهندگان  میفرماید:"  ریس جمهور با کسب اکثریت بیش از پنجاه فیصد آرای رای دهندگان از طریق رای آزاد، عمومی، سری و مستقیم انتخاب میگردد." و همچنان بند اول ماده هشتاد سوم قانون اساسی کشور در مورد انتخاب نمایندگان مردم در ولسی جرگه بصورت مستقیم از طریق رای مردم صراحت دارد:" اعضای ولسی جرگه توسط مردم از طریق انتخابات آزاد، عمومی، سری و مستقیم انتخاب میگردد." پس انتخاب ریس جمهور و نمایندگان مردم در ولسی جرگه فقط از مجراهای که توسط قانون اساسی معین گردیده اند، جواز داشته و ریس جمهور و نمایندگان ملت که به اساس شیوها معینه که در قانون اساسی تعین شده اند، به قدرت رسیده اند، مشروعیت دارند و ریس جمهور و یا نمایندگان ملت که غیر از راه های مشروع که توسط قانون اساسی مشروع گردانیده شده اند، اقتدار را در دست گیرند، مشروعیت نداشته و نامشروع اند و ماده نود و چهارم قانون اساسی کشور در مورد تصویب قوانین توسط نمایندگاه ملت در ولسی جرگه و مشرانوجرگه و توشیح قوانین توسط ریس جمهور، بعنوان تمثیل حاکمیت ملی بصورت غیر مستقیم توسط نمایندگان ملت ( البته  نمایندگان ملت در اینجا شامل اعضای شورای ملی و ریس جمهور است)  بیان میدارد:" قانون عبارت از مصوبه مجلسین هر دو مجلس شورای ملی که به توشیح ریس جمهور رسیده باشد مگر اینکه در این قانون طور دیگر تصریح گردیده باشد." پس حق تصویب و توشیح قوانین از آن نمایندگان مردم است ولی، تمثیل حاکمیت ملی در موارد که فقط توسط رای مردم بصورت مستقیم درقانون اساسی بیان گردیده است، تمثیل آن فقط از مجرای رای مستقیم مردم جواز داشته و نمایندگام ملت حق دخالت در این مورد را ندارند یعنی ریس جمهور و یا نمایندگان شورای ملی که توسط رای مردم برگزیده نشده اند ولو حمایت نمایندگان شورای ملی و یا ریس جمهور را با خود داشته باشند، مشروع نیستند اما، در موارد که تمثیل حاکمیت ملی بصورت غیر مستقیم توسط نمایندگان مردم تسجیل گردیده است، تمثیل آن توسط مردم بصورت مستقیم جواز دارد بدلیل اینکه مالک حاکمیت ملی مردم است ولی امروز بخاطر کثرت نفوس و توسعه قلمرو یک کشور، تمثیل حاکمیت ملی در این موارد توسط مردم بصورت مستقیم ناممکن بوده و قانون این حق را برای نمایندگان مردم تقویض نموده است. انتخاب ریس جمهور افغانستان و نمایندگان ملت مطابق به قانون اساسی کشور  فقط از طریق رای مستقیم مردم مشروع است و انتخاب ریس جمهور و نمایندگان ملت جز از این طریق از  طروق دیگر غیر قانونی بوده و به اساس مفهوم تیوریک مشروعیت از دید حقوقی که، مشروعیت را ملزومه قانونیت میگوید، دولت که قانونی نباشد نا مشروع است و هر فرد که جز از این مجرا از سایر مجرا های دیگر بر اریکه کرسی ریاست جمهوری و نمایندگان ملت تکیه زند، مشروعیت ندارد.
پس: حکومت حاکم از اول جوزا الی زمان تحلیف ریس جمهور جدید بدلیل اینکه از طریق رای مردم انتخاب نشده است، مشروعیت ندارد و ندارد.

شام نامه

شها! روز شام شد
خورشید نور تمام شد
واقیعات روز گذشت
همه و همه کلام شد

بین به عقب خویش
ظالم بودی یا درویش
گذشتی ز کنار کیها
 سلام زدی یا نیش

حالا که وقت نام نام است
بین چی حلال و چی حرام است
حلال و حرام گذشت میگذرد
خوشا به حال که نیکنام است

شام تاریک ، اول تاریکها
گذرد سریع چون چابکها
فردا روز آید چون امروز
باز آید و باز گذرد تاریکها

آمدن و رفتن عادت است
عادت و کمال طبیعت است
خوشا به آنانیکه آمد و رفت
 نیک زیستند و حالا جنت است

شب آبستن بود شب آمدند
روز یا شب باشد، وقت رفتند
اخروی باش و دنیوی شو که گویا
مرده هستی و ابدیست زیستند

11 . 11 . 87 ه ش کابل