صفحات

۱۳۹۲/۱/۶

سرزمین مرده ها


دنیا فانی است. همه متولد شده اند و همه می میرند و یا به عبارت دیگر، همه باید متولد شوند و همه باید بمیرند. کسی نیست که متولد نشده شده باشد و کسی هم نیست نمیرد.
در حال حاضر، بیش از 6 میلیارد نفوس در کره خاکی زنده گی می کنند و این 6 میلیارد نفروس100 سال بعد زنده نخواهند بود. یعنی در سال 1492، زمین میزبان انسان های دیگری خواهد بود.
متولد شدن و مردن اختیاری نیست. کسانی تصمیم می گیرند و تو متولد می شوی و کسی هم تصمیم می گیرد و تو می میری.
زنده گی کردن، اختیاری است. «اختیار» در این عبارت، مطلق نیست و ممکن کسانی اختیار زنده گی ترا تحدید و یا سلب نماید. ولی در کل، زنده گی کردن یک امر اختیاری است و تحدید و سلب زنده گی هم استثنای بر این قاعده.
زنده گی مال زنده ها است و زنده ها هم در گیرو زنده گی اند. زنده شدن و زنده گی کردن، بودن و شدن اند. یعنی هم می باشی و هم می شوی. بودنت جبری است و شدنت اختیاری است. یعنی باید باشی اما می توانی که شوی. همه یک نوع اند ولی همه یکسان نیستند. یک نوع اند بخاطری اند که می باشند و یکسان بخاطری نیستند که نمی شوند.

«زنده گی» و «مردن»؛ آغاز و انجام یک قصه اند، قصه یک انسان و یا قصه های انسان ها. اما نمی توان تشخیص کرد که کدام آغاز قصه و کدام هم انجام قصه می باشد؟ این عدم توانایی، فقط یک دلیل دارد. این دلیل هم، یک نوع نبودن قصه ها است.
گاهی، زنده گی آغاز یک قصه است و گاهی هم مردن آغاز یک قصه است. زنده گی در سرزمین زنده ها، یک آغاز است و مردن هم در سرزمین مرده ها، یک آغاز است.

سرزمین زنده ها، یک ملک غریبه است که همه با آن بیگانه هستیم. البته بیگانه بودن به معنی عدم شناخت نیست. همه سرزمین زنده ها را می شناسیم و حتی ادعای شناخت ما، به مراتب بیشتر از ادعای شناخت باشنده گان آن می باشد. غرض از بیگانه بودن، بیگانگی به روح جامعه آن می باشد. روح که یک سگ را چنان بالا می برد که به مراتب قریبتر از روح سگ باز های ما،  می گردد.
اینجا، سرزمین مرده ها است. مردها حاکم و زنده ها هم محکوم اند. حاکمیت و محکومیت در این جا، جنبۀ سیاسی ندارند اما سیاسی می باشند. سیاست، سیاسی بودن، سیاسی شدن و سیاست زده گی؛ مانند وسائیل آرایش در دکان های سیاسی هر روز عرضه می شوند. می توان در یک روز هر چیز که خواست، همان چیز شد. که می توان؛ سیاست مدار شد بدون سیاست کردن، سیاست دان شد بودن سیاست خواندن، سیاسی شد و بدون سیاست درک کردن، سیاست زده شد بودن کیف کردن و سیاسی بود بدون سیاسی بودن.
در چنین سرزمین، همه در ختم ماقبل یک آغاز قرار داریم. ختم ما روز ختم می گردد و آغاز ما هم روزی آغاز خواهد شد. تا ختم شدن این ختم ها و آغاز شدن این آغاز ها، چند بار ختم خواهیم شد و چند بار هم آغاز.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر